شاید پس از سال ها
وقتی به کنار دریاچه ای رفتی
و به حرمت دلربایی اب ،
کمی با دستانت مشغول نوازشش شدی
در گوشه ی خلوت این دریاچه ی پیر
نیلوفری سراز آب برون آورد و تو را نگاه کرد
شاید نگاه خیره تو و نگاه خیره نیلوفر درهم اثر کرد
شاید از گوشه ی چشمت
قطره اشکی به حرمت روزگار پیشین ،
سکوت دریاچه را بشکند .
شاید نیلوفر خیره به تو دوباره سر در لاک خود کند
شاید بعد از این لحظه ی سنگین پر احساس
کسی از دور تو را صدا کند و تو باز راهی مسیر خود شوی
شاید یک لحظه مکث ،یک نگاه آخر و عبور.
شاید باز دریاچه بماند و نیلوفر و سکوتی ابدی
شاید .!!!
کاکتوس
98/1/20
درباره این سایت